نویسنده در این کتاب تاریخ و ادبیات ایران در دورۀ غزنوی، در مقدمه به شعر و مدحیات فرخی سیستانی پرداخته و در ادامه اشعاری از این شاعر قرن پنجم و ششم را آورده است.
فرخی دهۀ آخر عمر نهچندان طولانی خود را در درباری گذراند که کانون شعلهوری از دسیسهچینی و انتقامجویی میان درباریان سابق و لاحق بود و دیگر روی آرامش به خود ندید. شاعر به چشم خود شاهد خواری و نابودی کسانی بود که روزگاری در اوج عزت و اقتدار بودند و او بارها آنان را مدح گفته و در ازای شعرهای تر و شیرینش از ایشان جایزهها و صلههای گران ستانده بود. بسیار خطاست اگر تصور شود انگیزۀ شاعران ستایشگری چون فرخی فقط جلب رضایت ممدوح و کسب منفعت شخصی بوده و از اینرو برای آنها هیچ اهمیتی نداشته ممدوحشان حقیقتاً واجد چه صفتهایی بوده باشد. شاعران درباری هرقدر هم چاپلوس و مجیزگو میبودند، میبایست معیارهایی را رعایت کنند تا شعرشان در نظر مخاطب باورپذیر جلوه کند. فرخی نیز بیگمان بر این قاعده واقف بود و آن را رعایت میکرد. مدایح او هرچند عاری از سخنان مبالغهآمیز و چاپلوسیهایی نیست که در چنین شعرهایی دیده میشود، در مجموع رنگی از واقعیت دارد و نمیشود همه را حاصل خیالات فریبآمیز شاعر دانست.